ما دوباره سبز می‌شویم

ریشه‌های ما به آب، شاخه‌های ما به آفتاب می‌رسد

[نـ]شدن

از این رو به عقب رفتن خسته‌م. از چهار عادتی که به نظرم تثبیت‌شده بودن، الان فقط دوتاش انجام میشن. حالا هم قرار نبود بیام و بنویسم ولی اومدم که بنویسم چون دلم نمی‌خواد برم سمت پروژه و به استاد ایمیل بدم. همه کار می‌کنم چون دوست ندارم این کار رو انجام بدم. چون دوست ندارم برای آزمایشگاه ریزپردازنده کد بزنم. چون دوست ندارم برای کوئیز مدار بخونم. 

همیشه آدم اهل درسی بودم. تا دوم دبیرستان به چشم یک لذت خالص می‌دیدمش و برام خیلی عادی بود که اگر حوصله ندارم، برم درس بخونم. از اون سال یک سیر نزولی اکید داشتم. حالا انگیزه‌م برای تحصیل داره به صفر همگرا میشه و من می‌ترسم. می‌ترسم درس خوندن تنها کاری باشه که از دستم برمیاد. ولی وقتی کمی فکر می‌کنم به نظرم میاد که اصلاً جونشو ندارم توی این رشته ادامه بدم. بی‌نهایت خسته‌م. 

مدت‌هاست احساس نکردم دارم برای چیزی تلاش می‌کنم. هیچ چیزی اونقدری که باید خوشحالم نمی‌کنه. علاقه‌هام دارن یکی یکی گم میشن. اغلب اوقات می‌تونم تمام روزم رو توی دو، سه جمله خلاصه کنم. به تمام افراد هدفمند دنیا حسودم. به خود قبلیم حسودم. به ر. حسودم. 

ر. واقعاً آدم جالبیه. تا حالا نشده بگه داره میره کاری رو انجام بده و اون کار رو انجام نده. حتی وقتی قراره مزخرف‌ترین درس تاریخ رو ساعت شش صبح بخونه. 

چند روز پیش بهم می‌گفت «تو واقعاً روحت باید آزاد و رها باشه. اصلاً نمیشه تو رو یه گوشه نگه داشت و یه سری کارهایی که اصلاً دوست نداری رو، مجبورت کرد انجام بدی.» 

اون موقع خوشم اومد از این توصیفش. الان حس می‌کنم یک سرپوشه برای توجیه ذهن شلوغم که نه می‌تونه علاقه‌ش رو پیدا کنه و نه می‌تونه کاری که باید رو بنا به وظیفه انجام بده.

عمیقاً دلم می‌خواد از نتیجه گرفتنا بگم. از چیزهایی که بالاخره شد. از عرق ریختنا. شب‌بیداریا. کم‌خوابیا. خستگیا. ولی هر چی زور می‌زنم فکر می‌کنم خیلی وقته هیچی نشده.

و خب هم‌زمان دارم فکر می‌کنم که ر. چقدر عنوان دور از ذوقی برای همسفرمه. باید یه فکری برای این مورد هم بکنم.

۳ ۳
نسرین ⠀
۳۰ فروردين ۰۶:۱۱

حس می‌کنم چیزی که داری ازش حرف می‌زنی برام آشناست. حس رنجی که می‌کشی برام آشناست. شاید به خاطر ذهن کمال‌گراییه که داری و دارم. معمولی بودن رو به حساب موفقیت نمیاریم. همیشه بهترین بودی و این طیف از معمولی بودن داره اذیتت می‌کنه. به نظرم یکم به این بعد بپرداز که آیا واقعا هیچ موفقیتی کسب نمی‌کنی؟ آیا واقعا از درسی که می‌خونی لذت نمی‌بری؟ یا فقط خسته شدی از این حجم از خونه موندن و دور شدن از دلخوشی‌های سال‌های دانشجویی؟
کاش این شرایط تموم بشه و بتونیم برگردیم به حال و هوای قبل که بهتر بتونیم آنالیز کنیم خودمون رو.

جملۀ آخرت رو نفهمیدم! منظورت عنوان مناسب برای «ر» بود؟

پاسخ :

آره این کمال‌گرایی داره کار دستمون میده. 
حرفت خیلی درسته. نمی‌تونم تمیز بدم که مشکلم دقیقاً چیه؟ یه حس بی‌انگیزگی دائم رو دارم تجربه می‌کنم و این خونه‌نشینی اجباری اگر حتی دلیل اصلیش نباشه، مزید بر علته.
آره آره باید گیومه می‌ذاشتم. منظورم اینه که حرف اول اسم برای خطاب کردن آدم‌ها زیادی خالی از خلاقیته :))
لیالی ..
۳۰ فروردين ۱۶:۲۶

توی تمام متن حس می‌کردم که این‌ حرف‌ها از زبون من و شرح حال منه...

 

تا حالا بیشترین انگیزه‌ام، هدف‌ام درس بوده و خیلی وقت‌ها که نشده با خودم گعتم نکنه کلا آدم درس خوندن نبودم و یه مسیر طولانی رو اشتباهی اومدم...

پاسخ :

این تردیدها کشنده‌ن واقعاً. تنها چیزی که الان با تمام وجود حسش می‌کنم اینه که هیچی خودش خوب نمیشه. باید حلش کرد ولی این هم یه انرژی فعالسازی می‌خواد انگار که الانه ندارمش... 
آقاگل ‌‌
۲۵ ارديبهشت ۰۰:۲۵

ماها یه وقتایی دست به کارایی می‌زنیم که حس می‌کنیم نتیجه لحظه‌ای نداره. ممکنه خیلی زود به نتیجه منجر نشه یا به صورت مشخص هم نتیجه‌ای با خودش نداشته باشه کلاً. 

ولی همه این کارای به نظر بیهوده، یک جایی خودش رو نشون میده که انتظارش رو نداری.

.

و البته بگم که بخشی از این سردرگمی‌ها محلیه. همه ماهایی که توی این محل زندگی می‌کنیم کم و بیش دچارشیم. این شرایط زندگی، این بی برنامه بودن عمومی خب روی کار و رفتار و برنامه‌های ما هم تاثیرش رو می‌ذاره. پس خیلی دلواپس هم نباش.

 

پاسخ :

قبول دارم حرفتو. یاد گرفتن چیزیه که هیچوقت هدر نمیره. 

آره دچار یه ملال جمعی شدیم یجورایی. ولی قطعاً خیلیا از دل این شرایط توانمندتر هم بیرون میان. دلم می‌خواست از اونا می‌بودم. 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
من از سلاله‌ی درختانم
تنفس هوای مانده ملولم می‌کند. طراح قالب : عرفـــ ـــان
قدرت گرفته از بلاگ بیان