ما دوباره سبز می‌شویم

ریشه‌های ما به آب، شاخه‌های ما به آفتاب می‌رسد

شکراً علی الحزن الجمیل

اینکه نمی‌دونم قراره از چی بنویسم و میام پای لپتاپ یجورایی بهم حس امنیت میده. مثل وقتایی که درس رو کامل نخوندم و میرم سر جلسه امتحان. نمی‌دونم چطوریه که جای استرس، آرامش می‌گیرم. به خودم میگم دیگه کاری از دستت برنمیاد. هر چقدر می‌تونی فقط بنویس! بعد می‌شینم روی سوالایی که مبحثشون رو اصلاً نخوندم فکر می‌کنم و گاهی همون مسیری که طی شده تا فرمول به دست بیاد رو طی می‌کنم و لذت کشف قشنگی درم به‌ وجود میاد. حالا هم می‌دونم که باید بنویسم و هر چیزی که در این لحظه تو ذهنمه تنها چیزاییه که الان دارم.

دیشب خوابم نبرد تا پنج صبح. نه که فکر و خیال نذاره. گرچه شب سختی بود. اما به این خاطر خوابم نمی‌برد که چهار، پنج ساعت بعد از ظهر خوابیده بودم. نشستم به شعر خوندن از این کانال و اون کانال. یعنی راستش دنبال bio برای تلگرامم بودم. زور زدن تو این چیزا خوب نیست البته. خودش میاد. یه وقتی یه چیزی انقد می‌شینه به دلت که می‌ذاریش bio. ولی خب من داشتم برای داشتنش تلاش می‌کردم. به نتیجه نرسید باز. اما حد اقلش شعرای خوبی خوندم. مثلاً یه شعر از نزار قبانی بود که می‌گفت:

شکرا على سنوات حبک کلها...
بخریفها، و شتائها
و بغیمها، و بصحوها،
و تناقضات سمائها...
شکرا على زمن البکاء، و مواسم السهر الطویل
شکرا على الحزن الجمیل...
شکرا على الحزن الجمیل...

 

سپاس بر همه‌ی سال‌های عشق تو...
با پاییز و زمستانشان،
با ابرناک و صافشان،
با تناقضات آسمانشان...
سپاس بر روزگار گریه، و فصل‌های شب‌زنده‌داری ممتد
سپاس بر اندوه زیبا...
سپاس بر اندوه زیبا...

خواستم بیو بزنم «شکراً علی الحزن الجمیل». حزن جمیل باید نام دیگر عشق باشه. چند روز پیش به ر. گفتم من غم‌پرستم. از هیچی یه داستان غصه‌دار تو جهان موازیم می‌سازم و اینطوری آروم میشم. یعنی قبلش ازش پرسیدم تا الان جهان موازی تو سرش حس کرده؟ از سوالایی که بعدش پرسید تا براش تفهیم شه معلوم بود که نکرده. دیشب داشتم فکر می‌کردم از چیِ غم خوشم میاد؟ به نظرم اومد فهمیدم از چی. از زمانی که از بطنِ غصه گذر کردم. دقیقاً بلافاصله بعد از رد شدن از اصل ماجرا. اونجا که فکر می‌کنم الان تنها کاری که باید بکنم اینه که از خودم مراقبت کنم. غذای خوبی بخورم. بخوابم. آهنگ گوش بدم یا هر کار دیگه‌ای که مورد علاقمه.

۵
من از سلاله‌ی درختانم
تنفس هوای مانده ملولم می‌کند. طراح قالب : عرفـــ ـــان
قدرت گرفته از بلاگ بیان