حدس میزنم این پست کوتاه باشه؛ چون حتی آمادگی بیمقدمه نوشتن رو هم نداشتم و همینطور که داشتم از اینجا رد میشدم گفتم پستمم بذارم. شاید به این خاطر که یکی از کارایی که تو To Do لیستم نوشتم تیک سبز بخوره و احساس رضایت خاطر بیشتری داشته باشم.
ده، بیست درصدِ آخر کارام عذابه. یعنی مثلاً ساعت پنج عصر به برنامهی امروزم رسیده بودم جز دو تا کار. یکی پست گذاشتن و اون یکی هم دیدن یه ویدیو از node js. اما تا الان که نزدیک پنج ساعت ازش میگذره انجامشون ندادم. کار دیگهای هم نکردم همچین. از اون طرفم اگر آیتمهای زیادی برای روزم بذارم از همون اول سست میشم. اسیر شدیم حقیقتاً.
علاقهی وافری به آهنگهای قدیمی پیدا کردم جدیداً. الان هم «دل دیوانه» از ویگن داره میخونه:
با تو رفتن، بی تو باز آمدن
از سر کوی او دل دیوانه
پنهان کردم در خاکستر غم
آنهمه آرزو دل دیوانه
چه بگویم با من ای دل چهها کردی
تو مرا با عشق او آشنا کردی
پس از این زاری مکن
هوس یاری مکن
تو ای ناکام دل دیوانه
با غم دیرینهام به مزار سینهام
بخواب آرام دل دیوانه...